گرچه ققنوس در اساطیر ملل آسیایی همچون چین و ایران جایگاه ویژهای دارد، امّا برخی معتقدند که اسطورهٔ ققنوس از مصر باستان برخاسته، به یونان و روم رفته، و همسو با باورهای مسیحیت شاخ و برگ بیشتری یافتهاست.[۲]
علامه دهخدا در توصیف ققنوس نوشتهاست: گویند ققنوس هزار سال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید، هیزم بسیار جمع سازد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال برهم زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و خود با هیزم بسوزد و از خاکسترش بیضه ای پدید آید و او را جفت نمیباشد و موسیقی را از آواز او دریافتهاند
ققنوس در فرهنگ اروپا:
در فرهنگ انگلیسی زبان، ققنوس Phoenix پرندهای است افسانهای و بسیار زیبا و منحصربهفرد در نوع خود، که بنا بر افسانهها ۵۰۰ یا ۶۰۰ سال در صحاری غرب عمر میکند، خود را بر تلی از خاشاک میسوزاند، و از خاکستر حاصل، خود او دگر بار با طراوت جوانی سر برمیآورد و دور دیگری از زندگی را آغاز میکند و میگذراند. ققنوس در فرهنگ اروپایی غالباً تمثیلی از فناناپذیری و حیات جاودان است. ققنوس در اصل از ایران باستان به فرهنگ اروپا راه یافتهاست.
طی هشت قرن قبل از میلاد مسیح، روی هم در نُه مرجع از پرنده ققنوس نام برده شده که هشت مورد آن از طریق نقل قول مؤلفان بعدی به ما رسیده و فقط یک مورد اثر هردوت مورخ یونانی ۴۸۴ تا ۴۲۴ قبل از میلاد با شرح کامل محفوظ ماندهاست. یونانی دیگری به نام کلودیوس آلیانوس Claudius Aelianus مشهور به آلیان Aelian نیز، ۲۰۰ سال بعد از میلاد مسیح در مورد ققنوس نوشتهاست:
«ققنوس بدون کمک از علم حساب یا شمردن با انگشت، حساب ۵۰۰ سال را درست نگه میدارد زیرا او از طبیعتی که عقل کل است همه چیز را میآموزد. با آن که اطلاع در مورد ققنوس لازم به نظر میرسد معهذا گمان نمیرود در میان مصریان - شاید جز انگشت شماری از کشیشان - کسی بداند که ۵۰۰ سال چه وقت به سر میرسد، ولی دست کم ما باید بدانیم که مصر کجاست و هلیوپولیس که مقصد ققنوس است، در کجا قرار دارد و این پرنده پدرش را درون چه نوع تابوت میگذارد و در کجا دفن میکند.»
این مورخ، بر اساس متن انگلیسی، والد ققنوس را پدر میخواند ولی از ققنوس به صیغه خنثی (it) نام میبرد. مؤلفان بعدی برای ققنوس غالباً از صیغه تأنیث استفاده کردهاند، اما از آن جا که این پرنده افسانهای تک و منحصربهفرد بوده و زاد و ولد آن از جفتگیری ناشی نمیشده، بنابراین بحث در مورد جنسیت آن چندان مهم به نظر نمیرسیدهاست.
مورخی رومی به نام پوبلیوس اوویدیوس ناسو، مشهور به اووید، نخستین رومی است که دربارهٔ ققنوس به زبان لاتین مطلب نوشتهاست، در نوشتهٔ او آمدهاست:
«چه بسیار مخلوقاتی که امروزه بر روی زمین راه میروند، امّا در ابتدا به شکل دیگری بودهاند. فقط یک موجود هست که تا ابد همان طوری که از نخست بوده، باقی خواهد ماند، یعنی طی سالیان مدید، بی آن که تغییری کرده باشد، باقی میماند و سرانجام نیز، پس از نابودی، دگربار به همان شکل اولیهٔ خویش متولد میشود. این پرنده، پرندهای است که آشوریها یا به تعبیر برخی منابع احتمالاً سوریها یا فنیقیها آن را ققنوس مینامند. این پرنده، دانه و علف معمولی نمیخورد، ولی از عصارهٔ میوهها و از ادویه خوشبوی کمیاب میخورد. وقتی ۵۰۰ ساله شد، بر بالای نخل بلندی آشیان میسازد و با چنگالش از مرغوبترین مواد، از پوست درخت گرفته تا دارچین و دیگر ادویه و صمغ برای خود بستری میسازد و بعد میمیرد و روحش با دود و بخار معطر به دوردست سفر میکند، و داستان چنین ادامه مییابد که سپس از سینه بدن بی جان او ققنوس کوچکی سر برمیکشد تا آن طور که میگویند ۵۰۰ سال دیگر زندگی کند و در آن زمان که پس از سن و سالی شهامت لازم را پیدا کرد تخت و آشیانش را که مدفن پدرش هست بر فراز نخلی رفیع به حرکت درمیآورد و سفر به شهر آفتاب را شروع میکند، همان جایی که در معبد آفتاب آشیان ققنوس خوش میدرخشد.»[۳]
از مجموع آنچه در فرهنگ اروپایی پیرامون ققنوس آمدهاست، میتوان دو روایت کلی در مورد ققنوس ارائه داد:
اول اینکه ققنوس از بدن بی جان پدرش به وجود میآید و جسد پدرش را به شهر هلیوپولیس میبرد و در قربانگاه معبد آفتاب میسوزاند؛ و روایت دیگر اینکه ققنوس در تلی از چوب و خاشاک خوشبو آتش میافکند، بال میزند و شعله میافروزد، خود در آتش میسوزد و از خاکسترش ققنوسی دیگر زاده میشود. پس بهطور خلاصه میتوان در مورد این اسطوره در فرهنگ اروپایی گفت: «ققنوس در آتش میسوزد و دیگر بار از خاکستر خود زاده میشود». در همین ارتباط در زبان انگلیسی مثلی بدین مضمون رایج است که: «هر آتشی ممکن است ققنوسی دربرداشته باشد»
ققنوس در اساطیر ایرانی:
در اساطیر ایران، قُقنوس یا قُقنُس، معرب کلمهٔ یونانی کوکنوس κύκνος / kúknos و به معنی قو swan، همتای کلمهٔ هند و اروپایی و چینی فونیکس است و چنین مینماید که شکل آن ترتیب و برآیندی از قرقاول، مرغ چینی و آمیزهٔ آن با دیگر مرغان اسطوره ایست.
این مرغ در روایتهای ایرانی نیز همچون روایتهای هندواروپائی، مرغی نادر و تنهاست که او را جفتی نیست و در نتیجه از او زایشی نیز پدید نخواهد آمد. ققنوس هزار سال زندگی میکند و چون عمرش به پایان میرسد، تودهای بزرگ از هیزم فراهم میآورد و با نشستن بر آن توده چندان آواز میخواند که از آواز خود به وجد میآید و با برهم زدن بال و به یاری منقار، آتشی میافروزد و با سوختن در آتش از وی بیضه ای (تخم مرغی) پدیدار میشود و بدینسان ققنوسی دیگر زاده میشود.[۴]
در این روایت ققنوس همتای قو در ادبیات اروپایی است که با آوازخوانی، زیست و زندگی خود را به پایان میبرد. اساساً در ادبیات ایران نیز همچون ادبیات هندواروپایی، سوختن در رنج خویش و از خاکستر خود برآمدن و تولدی دیگر، راه به اسطورهٔ ققنوس دارند.
دیدگاههای بازدیدکنندگان
افشار
عالی بود ممنونم
1020 روز پیش ارسال پاسخ